۱۳۸۸ مرداد ۳, شنبه

دلم گرفته

دلم گرفته...نمیدونم چرا...اما از آینده بیم دارم..ترس..هراس میخواهم یه مطلب بنویسم شاید سیاسی شاید هم نه نمیدونم شما اصلا تو بحث انتخابات هستید یا نه اما من به موسوی رای دادم...دوست داشتم رئیس جمهور شه و براش هم تبلیغ کردم...تا قبل از این به هرکی رای دادم رئیس جمهور شد! از خاتمی که تو خرداد ೭೬ اولین رای م رو بهش دادم تا احمدی نژاد که فقط به خاطر یه شعار قشنگش میون ده تا کاندیدای رنگارنگ انتخابش کردم: میشود و می توانیم! گفته بود ما در زمان گذشته( کورش و داریوش هخامنشی) بزرگترین تمدن جهان بودیم و میشود و می توانیم که به آن اقتدار باز گردیم! گفته بود پول نفت رو سر سفره های مردم میاره! اما کو!؟ شد آقای احمدی نژاد!؟ نشد! نتونستی! من نمی دونم تقلب شده یا نشده! اما کار درستی نشده! اینو میدونم! آبرو ریزی کسایی که نیستن اونم جلوی یه جمعیت میلیونی! هرقدر هم که هاشمی پست باشه احمدی نژاد باید اینقدر مرد باشه که تو روش بگه! نه پشت سرش! یا خیلی چیزای دیگه! همون جریان مار و مار که موسوی اشاره کرد! میگن تو زمونهای قدیم یکی تو یه روستایی واسه خودش طرفدارهای زیادی بین مردم بیسواد روستا داشته و مردم حرفشو قبول داشتن! یه آدم جدید میاد به روستا و سعی میکنه مردم اونجا رو باسواد کنه! شروع میکنه کلاس تشکیل میده و الفبا به مردم یاد میده! کم کم اولی میبینه طرفداراش دارن کم میشن، دومی رو دعوت به مناظره میکنه میگه من یه سوال میپرسم اگه نتونستی جواب بدی باید از این روستا بری! دومی قبول میکنه! همه مردم روستا جمع میشن، اولی به دومی میگه بنویس مار! دومی با تعجب رو تخته می نویسه مار! اولی می خنده و با خنده یه عکس مار رو تخته می کشه! میگه مردم خودتون قضاوت کنید مار این ماره یا مار من!؟ دومی از اون روستا میره! حالا جریان ما و این انتخاباته که یارانه نقدی میدن به روستایی به بهونه خشکسالی اونم یه ماه قبل از انتخابات! خب معلومه روستایی کدوم مار رو می بینه! اینو میگن تقلب! اما دلم از این میسوزه که کاری از دست کسی بر نمیاد! هرچی داد بزنی به جایی نمیرسه! آقا من به کی بگم ناراضی ام!؟ به کجا ای خدا!؟ وضع اقتصادی خرابه! تو یه مملکت ثروتمند یه عده خاصی می خورن! ای خدا! آخه آقای محصولی که تو خونه پنجاه میلیاردی میشینه از کجا درد من جوون که پول رهن یه آپارتمان 40متری رو هم ندارم میفهمه!؟ بهش گفتن امام که تو قبولش داری گفته مسئولین نباید کاخ نشین باشن! محصولی گفته نه! امام گفته مسئولین نباید روح کاخ نشینی داشته باشن! کاش همه داستان قلعه حیوانات جرج ارول رو میخوندن و میدیدن خوکها بعد از اینکه مزرعه رو از دست صاحبش در آوردن چطوری با برداشتن یه جمله و یا اضافه کردن یه جمله به قوانینی که خودشون نوشته بودن( میجر پیر- رهبر انتقلابشون) معنی اون جمله رو عوض میکردن تا بفهمید همین یه جمله روح تا کجای آدمو می سوزونه! آقای محصولی به روح اعتقاد داری!؟ ای تو روح.... آخه کی جواب این خونهایی که رو زمین ریخته رو میده!؟ تو این یک سالی که ننوشتم مشغول کلاس بازیگری بودم پیش آقای تارخ...خیلی چیزها یاد گرفتم از استادهای خوبمون! یکی از چیزها زبان بدن بود! شصت درصد منظور ما با بدنمون گفته میشه و برای همین اگه خوب دقت کنی با چند تا نشونه میتونی بفهمی کی دروغ میگه و کی راست! البته اگه طرف مقابلت هم سیاستمدار یا بازیگر نباشه و زبان بدن بلد نباشه! چند تا نشونه واسه آدم دروغگو میگم بعد اصل مطلب: آدم دروغگو موقعی که داره دروغ میگه اغلب نگاهش با سمت چپ بالا و پایین میره چون انسان به صورت ناخود آگاه وقتی می خواهد چیزی رو خلق کنه یا چیزی رو به خاطر بیاره که وجود نداشته به این سمت ها نگاه میکنه! امتحانش ضرر نداره! به دوستتون بگید یه آدم مریخی صورتی رو تجسم کنه! دوم اینکه آدم وقتی تهدید شده و یا تو محیط تهدید آمیز یا تحت فشار قرار گرفته باشه دست به سینه می ایسته و میره تو گارد دفاعی و سعی می کنه از خودش محافظت کنه! حالا شما یادتون بیارید فیلمی رو که صدا و سیما بعد از مرگ ندا آقا سلطان پخش کرد و گفته های اون دو شاهد عینی که یکی راننده پژو بود و اونیکی استاد ندا! به نظر شخصی من و با توجه به اطلاعاتم راننده پژو داشت به شدت دروغ میگفت و استاد ندا داشت مطالبی رو تحت فشار می گفت! آخه این توجیهات چه معنا داره وقتی مردم خودشون همه چیزو می فهمن! این کارای صدا و سیما یعنی چی! البته واسه اونهایی که "مار" رو می بینند معنی داره! بازم میگم دلم گرفته! جواب این خونها رو کی میده!؟ هرکی به فکر خودشه و هرکی از این جنازه های افتاده بر زمین سهم گوشت قربونی خودشو می خواد! از روسیه که با حمایت از دولت می خواهد امتیاز بگیره تا آمریکا که به دنبال بهونه ای یه تا با گرفتن سهم بیشتر بشینه پای میز مذاکره و یا به ایران حمله کنه بلکه سهمی از نفت ببره و ایرانو بچاپه همونطور که الان داره عراق رو میچاپه! نمیدونم شکایت از کی به کجا ببرم ای خدا! اما به خدا سهم ما مردم این نیست! ایرانی لایق زندگی آسوده تریه! چیزی که هرکسی با دادن وعده اون یه مدتی این ملت رو چاپیده! کاش راهی بود! اگه شمایی که تو ایران هستید و سختی رو با گوشت و پوستتون حس می کنید راه عملی و نه آرمانی به نظرتون میرسه بگید! اونهایی هم که رفتن اونور آب و تو امنیت و آسایش کامل دم از مبارزه میزنن تا نیان ایران و تو سختی با ما شریک نشن راه حلشون به درد خودشون میخوره! منتظر نظرات شما هستم!

هیچ نظری موجود نیست: